یزدفردا: همدلی در یک جمله یعنی آگاهی نسبت به احساسات و عواطف دیگران. همدلی عنصر اصلی هوش احساسی است، و پیوند میان خود و دیگران است، چرا که ما به عنوان فرد آنچه را که دیگران تجربه می‌کنند، بدانسان که گویی خودمان آن را حس می‌کنیم، درک می‌کنیم.

به گزارش یزدفردا: همدلی بسیار از همدردی فراتر است. همدلی، حس کردن با آن فرد، از طریق استفاده از تخیل است. 

برخی تعاریف همدلی

همدلی، قدرت ورد به شخصیت فردی دیگر و تجربۀ تجربیات او با استفاده از تخیل است. 

«همدلی آگاهی نسبت به احساسات، نیازها و دغدغه‌های دیگران است.» - دنیل گلمن

«من کسی را رنج دیگران را درک کند، مذهبی می‌دانم.» - ماهاتما گاندی

«همدلی شهودی است، اما در عین حال چیزی است که با فکر می‌شود رویش کار کرد.» - تیم مینچین

دنیل گلمن، نویسندۀ کتاب «هوش احساسی»، می‌گوید که همدلی اساساً توانایی فهمیدن احساسات دیگران است. او همچنین، معتقد است که اگر در این موضوع عمیق‌تر شویم، همدلی را می‌توان فهمیدن و واکنش دادن به دغدغه‌ها و نیازهایی دانست که بن مایۀ واکنش‌ها و پاسخ‌ها احساسی دیگران هستند. 

همانطور که تیم مینچین گفته، همدلی مهارتی است که همچون بسیاری مهارتهای میان‌فردی دیگر، می‌توان آن را توسعه داد. 

مولفه‌های همدلی

دانیل گلمن پنج مولفۀ اصلی برای همدلی شناسایی کرده است: 

1. درک کردن دیگران

2. پروراندن دیگران

3. داشتن گرایش به خدمت

4. اهرم کردن گوناگونی

5. آگاهی سیاسی

1. درک کردن دیگران

این شاید درکی است که اغلب مردم از «همدلی» دارند. به قول گلمن، «حس کردن» احساسات و چشم‌اندازهای دیگران و «داشتن توجه فعال نسبت به دغدغه‌های ایشان.» کسانی که چنین هستند: 

سرنخ‌های احساسی را می‌گیرند. آن‌ها به خوبی گوش می‌دهند و به ارتباط غیرکلامی توجه دارند و سرنخ‌های زیرپوستی را تقریباً به شکلی ناخودآگاه درک می‌کنند. 

حساسیت نشان می‌دهند و دیدگاه‌های دیگران را درک می‌کنند. 

قادرند به مبنای درکشان از نیازها و احساسات دیگران به آنان کمک کنند. 

همۀ اینها مهارت‌هایی هستند که می‌شود رویشان کار کرد، اما باید بخواهید. برخی آنتن احساسی خود را خاموش می‌کنند، تا احساسات دیگران آزارشان ندهد. 

مثلاً چندین رسوایی در انگلستان روی داده که در آن پرستاران و پزشکان به اهمیت ندادن به بیماران متهم شده‌اند. این شاید به این خاطر باشد که آن‌ها بیش از حد در معرض نیازهای بیماران بوده‌اند و از ایشان حمایت مناسب نشده تا جایی که آنتن خود را از ترس اینکه مبادا کم بیاورند، خاموش کرده‌اند. 

2. پروراندن دیگران

پروراندن دیگران یعنی رفتار بر مبنای نیازها و دغدغه‌هایشان و کمک به آن‌ها تا به ظرفیت بالقوۀ خود تحقق بخشند. افراد صاحب مهارت در این حوزه، معمولاً: 

افراد را به خاطر قدرت و دستاوردهایشان تشویق و تحسین می‌کنند و بازخورد سازنده‌ای می‌دهند که تا بر بهبود خود متمرکز شوند. 

همراهی و راهنمایی می‌کنند تا دیگران بتوانند ظرفیتهای خود را محقق کنند. 

3. داشتن گرایش به خدمت

این مورد که اغلب به کار مربوط می‌شود، یعنی اولویت دادن به نیازهای مشتری و گشتن به دنبال راههایی برای افزایش رضایت و وفاداری آن‌ها. 

کسانی که چنین رویکردی دارند، به خاطر مشتری «بیشتر از خود مایه می‌گذارند.» آن‌ها براسی نیازهای مشتری را درک می‌کنند و قدری خود را به زحمت می‌اندازند تا این نیازها را برآورده کنند. 

بدین ترتیب، بدل به مشاوری «معتمد» نزد مشتریان می‌شوند و موجب ایجاد رابطه‌ای درازمدت میان مشتری و سازمان می‌شوند. این اتفاق در هر صنعت یا وضعیتی می‌تواند بیافتد. 

بسیاری شرایط غیرکاری وجود دارد که نیازمند کمک ما به دیگران هستند، به شکلی که بایستی به نیازهایشان را در اولویت قرار دهیم تا بتوانیم وضعیت را از نگاهی دیگر ببینیم و حمایت و یاری مفیدتری در اختیارشان بگذاریم. 

4. اهرم کردن گوناگونی

اهرم کردن گوناگونی یعنی توانایی ایجاد و توسعۀ فرصت‌ها از طریق گونه‌های مختلف مردم و درک این موضوع که هر یک از ما می‌تواند چیزی متفاوت عرضه کند و تشویق این موضوع. 

اهرم کردن گوناگونی به این معنی نیست که با همه دقیقاً به یک شکل رفتار کنید، بلکه یعنی رفتار تعاملی خود را به شکلی تنظیم کنید با نیازها و احساسات ایشان متناسب باشد. 

افراد دارای این مهارت، به همه، فارغ از پیش‌زمینه‌هایشان احترام می‌گذرانند و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنند. آن‌ها در قالب یک قاعدۀ کلی، به گوناگونی به چشم یک فرصت نگاه می‌کنند و متوجه‌اند که تیم‌های متنوع بسیار بهتر از تیم‌های یکدست کار می‌کنند. 

افردی که در اهرم کردن گوناگونی خوب هستند، با نابردباری، تعصب و پیش‌داوری مشکل دارند و فضایی ایجاد می‌‎کنند تا همه به همدیگر احترام بگذارند. 

5. آگاهی سیاسی

بسیاری از مردم مهارت‌های سیاسی را در راستال کنترل کردن می‌دانند، اما معنی خوب «سیاسی»، حس کردن زیرجریانهای احساسی یک گروه و روابط قدرت آن است. 

آگاهی سیاسی به افراد کمک می‌کند تا روابط سازمانی را به شکلی کارآمد درک کنند و آنان اجازه می‌دهد تا در جایی که دیگران پیشتر ناکام بوده‌اند، دستاورد بدست آورند. 

همدلی، همدردی و دلسوزی

تمایز مهمی میان همدلی، همدردی و دلسوزی وجود دارد. 

دلسوزی و همدردی به احساس پیرامون فردی دیگر باز می‌گردند؛ یعنی دشواری آنان را ببینیم و درک کنیم که رنج می‌کشند. دلسوزی عنصر عمل را که همدردی فاقد آن است، در خود دارد، اما ریشۀ هر دو یکی است. 

همدلی، اما، به تجربۀ آن احساسات در خود، به قسمی که گویی خودتان آن فرد هستید بر می‌گردد که به کمک تخیل محقق می‌شود. 

سه مدل همدلی

روانشانسان سه مدل همدلی را شناسایی کرده‌اند: همدلی شناختی، همدلی احساسی و همدلی دلسوزانه. 

همدلی شناختی یعنی درک افکار و احساسات دیگران در معنایی بسیار عقلانی و کمتر احساسی. 

همدلی احساسی که به سرایت احساسی نیز معروف است، «گرفتن» احساسات دیگری است به نحوی که واقعاً آن‌ها را حس کنید. 

همدلی دلسوزانه یعنی فهمیدن احساسات دیگری و اقدام مناسب برای کمک به آن‌ها. 

بسوی همدلی

ممکن است همدلی با دیگران همواره آسان یا حتی ممکن نباشد، اما با مهارتهای مردمی خوب و قدری تخیل، می‌تواند به سوی احساسات همدلانه‌تر گام برداریم. 

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که افرادی که می‌توانند همدل باشند، روابط بهتری با دیگران دارند و در مجموع در زندگی بهتر پیش می‌روند.

منبع: Skills You Need
  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا